آنکس که چو سیمرغ بی نشانست | از رهزن ایام در امانست | |
ایمن نشد از دزد جز سبکبار | بر دوش تو این بار بس گرانست | |
اسبی که تو را میبرد بیک عمر | بنگر که بدست کهاش عنانست | |
مردمکشی دهر، بی سلاح است | غارتگری چرخ، ناگهانست | |
خودکامی افلاک آشکار است | از دیدهی ما خفتگان نهانست | |
افسانهی گیتی نگفته پیداست | افسونگریش روشن و عیانست | |
هر غار و شکافی بدامن کوه | با عبرت اگر بنگری دهانست | |
بازیچهی این پرده، سحربازیست | بی باکی این دست، داستانست | |
دی جغد به ویرانهای بخندید | کاین قصر ز شاهان باستانست |